روضه حضرت زهرا (1)
پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۵۹ ب.ظ
بخشی از مطالب منبر
زهرای مرضیه در آرامش خاصی جان داد. اما خانه را نا آرام کرد.اما عالمی را نا
آرام کرد اما علی را نا آرام کرد. این آرامش او در پی خودش نا آرامی حسن و حسین را
داشت.ناارامی زینب و ام کلثوم و اسما را داشت.
صاحب الانوار العلویه یه داستانی را نقل کرده مقدمه روضه ام باشه. عمار یاسر
میگه مولایم بعد از شهادت فاطمه زهرا دیگه از خونه بیرون نمی آمد دیگه خیلی او را
نمی دیدیم «لا یخرج الا لصلاه و زیارت قبر رسول الله»، فقط برای نماز ها و زیارت
قبرپیغمبر می آمد . دیگه مدینه بی فاطمه براش مدینه عادی نبود. قبر حضرت زهرا هم
نفرموده در این روایت چون اونو روز نمی آمد، شب می آمد.
می گه من یه روز گفتم برم یه سری به آقا بزنم. آمدم و اجازه خواستم وارد شدم «
دخلت علیه و هو جالس جِلستَ حزین و الحسنُ أن یمینه و الحسین أن یساره و هو یبکی»
صاحبان عزا! سیدا! میگه وارد شدم تو خانه دیدم آقا نشسته. حسن یه طرف امام حسین یه
طرف و دارن گریه می کنن. اشک از گونه های همشون جاریه. توی مجلس عزای بی ریا نشستم
و « بکیتُ بکاءً شدیدا » منم نشستم گریه کردم.
قربونت برم یا امیرالمومنین که تنها شدی. غریب بودی بر غربتت افزوده شد.
میگه نشستم گریه کردم. گریه ام که آرام شد گفتم «یا اباالحسن! أتأزنی
باالکلام» فرمود عمار بگو. هرچی میخای بگو.
گفتم یا سیدی عمار به فدایت. شما خودتون به مردم میگید در مصیبت صبر کنن . اما
خودتون اینطور گریه می کنید من نگران شما هستم از پا در میاید.
فرمود عمار من با فقدان فاطمه یه بار دیگه پیامبر رو از دست دادم .
هر وقت فاطمه ام صحبت می کرد اینگار رسول خدا صحبت می کرد. وقتی راه می رفت
مثل پیامبر راه می رفت.
گریان روضه ایم و عزادار فاطمه
عمری اسیر کوچه و بازار فاطمه
جبران لطف مادریش را کجا توان
تا بی نهایتیم بدهکار فاطمه