یار سخن

آرشیو منبرهای من

یار سخن

آرشیو منبرهای من

خداوند توفیق داده است تا در عرصه مختلف تبلیغی و منبری فعالیت داشته باشم. یکی از کارهای دشوار مکتوب کردن و بایگانی منبر ها می باشد تا بتوان در زمان های مختلف به آن ها مراجعه کرد و مجدد استفاده کرد.
الحمدلله تجربه خوبی در عرصه فضای مجازی پیدا کرده ام که بهترین مکان را برای بایگانی کردن منبر های خودم اینجا دیدم تا هم دسترسی راحت تری برای خودم داشته باشد و هم دوستان طلبه و روحانی دیگر بتوانند از این محتوا ها استفاده کنند.
هر منبر در برگه هایی کوچک نیز تعبیه شده است تا زمینه استفاده راحت تر را در منبر فراهم کند، فقط باید زحمت پیرینت را بکشید.
شما هم محتوای منبری دارید می توانید در این امر مشارکت کنید تا آرشیوی کامل تر داشته باشیم.
تعداد بازدید از سایت ملاک مفید بودن یا نبودن آن نیست!
یاحق

۳ مطلب با موضوع «روضه» ثبت شده است

بخشی از مطالب منبر

علی(ع) زهرا را در هفت پارچه کفن کرد، اینک می خواهد کفن را ببندد، ولی معمول است قبل از این که بندهای کفن را ببندد، فرزندان وکسان و نزدیکان شخص درگذشته را می خوانند و اجازه می دهند که باز دیداری از او کنند.
امام (ع) هم صدا زد: «ای حسن، ای حسین، ای زینب، ای ام کلثوم! بیایید و بشتابید و توشه از دیدار مادرتان برگیرید که دیگر او را نخواهید دید»

یتیمان زهرا(ع) بعد از آن که پدر اذن دیدار دارد، شتابان آمدند و با ناله جانسوز و شیون صدا می زدند: وا حسرتا.... .
این صدای شیون، قلب مادر مهربان را تکان داد، اما نه مختصر، بلکه به اندازه ای که دست هایش از کفن به سوی فرزندان بیرون امد.
امیرالمومنین(ع) می فرماید: «خدا را شاهد می گیرم که زهرا از ولوله کودکان خود با تن بی جان، به جان آمد، ناله ای آهسته کرد و دست های خود را از کفن در آورد و آن حسن و حسین را به سینه چسبانید و مدتی نگه داشت»

ناگهان هاتفی از آسمان ندا در داد: «ای علی، این دو را از نعش مادر برگیر که به خدا فرشتگان آسمان را به گریه در آوردند.»
علی(ع) نیز آن عزیزان را از نعش زهرا برگرفت، و بندهای کفن را گره زد.[1]
به روایت ناسخ التواریخ، عزیزان فاطمه(ع) خود را روی پیکر پاکش افکندند، ناله سر دادند و با کفن مادرشان اشک چشم خود را پاک می کردند....
گریزی به کربلا
این یک وداع بود، یک وداع جانسوز هم در کربلا به وقوع پیوست. وقتی که اهل بیت امام حسین(ع) را به اسارت می بردند، به ماموران ابن سعد گفتند: شما را به خدا، ما را به قتلگاه ابی عبدالله ببرند. و چنین کردند.
همین که چشم زنان به کشته ها افتاد فریادشان به شیون بلند شد و لطمه به صورت می زدند، و دیدند که زینب(ع) آن چنان با حالتی افسرده و قلبی شکسته نوحه سرایی می کرد و کنار پیکر عزیز برادرش می گریست که دوست و دشمن را به گریه در اورد.[2]
الا لعنه الله علی القوم الظالمین

[1] . بحارالانوار، ج 43، به نقل از «ملکه ی اسلام فاطمه زهرا(س)» آیت الله کوه کمره ای، ص 247.
[2] . بحارالانوار، ج 43، ص 58


دریافت فایل Word

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۲۵
سید محمد طاهر جزایری

بخشی از مطالب منبر

الان  اگه تو خیابون ،جایی دعوا بشه،درگیر بشن،اول چیزی که توجه تو رو جلب می کنه، ببین از طرفین دعوا زن و بچه باهاش هستن یا نیستن،بعد می ری به طرف مقابل می گی حیا کن،
زن و بچه باهاشن. دوم اگه دم در خونه دعوا بشه،زنها بیان بیرون،مردا می گن برید تو ،مردونه است،بیرون نیایید،حالا این مثال و بیا در ابعادغیر قابل قیاس،بزرگش کن،ناموس خدا
،کمر بند علی و رو گرفت،یه طرف چهل نفر،هفتاد نفر،نمی دونم ،می کشیدند، یه طرفم فاطمه می کشید،همه زور علی به فاطمه است، پیغمبرم شب اول زندگی شون فرمود: علی جان فاطمه رو داری دیگه جوشن نمی خوای،کسی دیگه طرفت نمی آد
،یه طرف فاطمه کشید یه طرف دشمن،یه یاعلی گفت:کمربند مولارو،علی،همچین کشید همه رو زمین ریختند،نانجیب صدا زد چرا دستشو کوتاه نمی کنی،خیلی واسه شون کسر شأن بود ،یهو یه زن همه شونو بزنه،یهو همه مولا رو رها کردند،
فضه داره با ناله هاش، آتیش به قلبم می زنه
هر کی با هرچی دستشه، مادر مارو می زنه
همه داشتن تماشا می کردند،مولا رو بردند،فاطمه دنبالش می دوید،ای روزگار،
یه جام سراغ دارم،ارباب منو شما،می رفت ،زینب دنبالش می دوید،
به دنبالت تا میدان دویدم من
کمی آهسته تر که بریدم من
خانم مولا رو به خونه آورد،اما توی کربلا دیدن یه زنی داره از طرف قتلگاه می آد،هی ناله می زنه،حسینم را کشتند، حسینم را کشتند
 
الا لعنت الله علی القوم الظالمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۱۰
سید محمد طاهر جزایری

بخشی از مطالب منبر


زهرای مرضیه در آرامش خاصی جان داد. اما خانه را نا آرام کرد.اما عالمی را نا آرام کرد اما علی را نا آرام کرد. این آرامش او در پی خودش نا آرامی حسن و حسین را داشت.ناارامی زینب و ام کلثوم و اسما را داشت.
صاحب الانوار العلویه یه داستانی را نقل کرده مقدمه روضه ام باشه. عمار یاسر میگه مولایم بعد از شهادت فاطمه زهرا دیگه از خونه بیرون نمی آمد دیگه خیلی او را نمی دیدیم «لا یخرج الا لصلاه و زیارت قبر رسول الله»، فقط برای نماز ها و زیارت قبرپیغمبر می آمد . دیگه مدینه بی فاطمه براش مدینه عادی نبود. قبر حضرت زهرا هم نفرموده در این روایت چون اونو روز نمی آمد، شب می آمد.
می گه من یه روز گفتم برم یه سری به آقا بزنم. آمدم و اجازه خواستم وارد شدم « دخلت علیه و هو جالس جِلستَ حزین و الحسنُ أن یمینه و الحسین أن یساره و هو یبکی» صاحبان عزا! سیدا! میگه وارد شدم تو خانه دیدم آقا نشسته. حسن یه طرف امام حسین یه طرف و دارن گریه می کنن. اشک از گونه های همشون جاریه. توی مجلس عزای بی ریا نشستم و « بکیتُ بکاءً شدیدا » منم نشستم گریه کردم.
قربونت برم یا امیرالمومنین که تنها شدی. غریب بودی بر غربتت افزوده شد.
میگه نشستم گریه کردم. گریه ام که آرام شد گفتم «یا اباالحسن! أتأزنی باالکلام» فرمود عمار بگو. هرچی میخای بگو.
گفتم یا سیدی عمار به فدایت. شما خودتون به مردم میگید در مصیبت صبر کنن . اما خودتون اینطور گریه می کنید من نگران شما هستم از پا در میاید.
فرمود عمار من با فقدان فاطمه یه بار دیگه پیامبر رو از دست دادم .
هر وقت فاطمه ام صحبت می کرد اینگار رسول خدا صحبت می کرد. وقتی راه می رفت مثل پیامبر راه می رفت.
گریان روضه ایم و عزادار فاطمه
عمری اسیر کوچه و بازار فاطمه
جبران لطف مادریش را کجا توان
تا بی نهایتیم بدهکار فاطمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۵۹
سید محمد طاهر جزایری